دریا
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۱۳ ب.ظ
دلنوشته
از انتظار متنفرم.از پاهایی که هر صبح
ردشان روی زمین می ماند.
این نگاه های بی غروب مرا خورد می کند.
اکنون که دیگر مشتی استخوان شده ام.
اما باید گوش سپارم
به فریاد های این تاجر بی انصاف
که هر بار شیرین ترین لحظات را
با حسرتی فراموش نشدنی مبادله می کند.
کاش این استخوان ها را هم
با تو مبادله می کرد.
شک دارم...
از ترس های مردار خوار متنفرم!
از این دریا متنفرم!
#پ_ن:همچنان در حال خواندن کتاب <مردی به نام اوه>. فکر کنم یه سالی طولش بدم :///
- ۹۷/۰۱/۲۳
:))