خیال یک حضور
دوشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ب.ظ
دلنوشته
مقابلت فنجانی قهوه می گذارم
و بلیطی یک طرفه
به سوی چشمانت می گیرم.
موج پس از موج
و نکاح سکوت و زیبایی؛
مرا یاد روزی می اندازد
که برای کافه ام حجله گرفته بودم.
دومین سالگردش را...
و عزادار خنده ها و گریه هایش بودم.
تو آمدی و همدمم شدی
من ماندم و همدمت شدم...
با لباسی که بوی سیگار و سردرد می داد.
با لباسی که بوی غربت می داد.
تو شبیه آن هایی نبودی که فقط چند دیوار
یا شاید سیم خاردار
یا که چند برگ بدهی
و بوی پا و عرق
با من فاصله داشتند.
تو خودت بودی.
کوله ات بر دوش؛
تنها قاصدی کهخبر مرگ خودش را آورد.
- ۹۷/۱۱/۰۱